بازدید امروز : 26
بازدید دیروز : 10
کل بازدید : 144273
کل یادداشتها ها : 107
آهای ... با توأم ... آری ! با تو ای کبوتر مشکین پوش خیال ! با تو ای عاشقانه ی زیبا ! با تو که اگر ندای دلتنگیم به گوشت راه یابد ، بی جوابش نخواهیی گذارد و دل غمگینم را از دوریت رهایی خواهی بخشید !
با توأم ... ای یگانه همدم قایق زندگی ... ای امید پارو زدنم ... و ای نیروی بازوان ناتوانم ... انگار که قرن هاست ، دیدارت برایم میسر نیست ... اما هنوز دلم از نگاه تو لبریز است ! و هنوز قلبم ... با آوای خوش آهنگ دلت هم آواز ...
میدانم که خوب میدانی چقدر زیباست دیدارت در دلم ... در حالی که امکان دیدارت بر چشمانم ممنوع و ناشدنی است !
و نمیدانم که میدانی یا نه ... که جقدر سرودن خودت ... نگاهت ... زندگیت ... و تمام عشقت ، در بیتی ناموزون به دل نشستنی است .
ای کبوتر مشکین بال ! ای کاش میدانستی که چقدر جایت در این قلب پر از غصه که باعث دلتنگیم شده ، پر است ... و اما من آرزوی همیشه بودنت را در چشمانم دارم ... (چرا که مدت هاست در دل سکنی گزیدی!) در چشمانی که زیبایی سیرتت را در جهره ی هر که میجویند ، هیچ نمی یابند ... و جز تو ... و خدایت ... معبودی دیگر ندارند !
چشم ، تمنای نگاهت را دارد و دل نیز ... دنیا در مقابل هر دو قرمز مینماید ... و این رنگ نه نشانه ی عشق ، که برایشان نشانه خوشی بی دلیلی را دارد که غمی بس بزرگ را در پشت خود نهان کرده !
آری کبوترم ... غصه هایم را بس بی همتا و غریب میدانم ... چرا که هر که به این درد آشناست ، غصه هایش به گونه متفاوت نمایان خواهد شد ...
هنوز در تکاپویم ای سیاه بال ! هنوز در تکاپویم تا که شاید خالی چشمانم را که مسببش نبود توست ، با وجودی دیگر پر کنم ... و هر دم با دل میگویم که میتوانم دوریت را باز هم صبور باشم ... اما تا به کی ؟
ای کاش ... منیدانم ... فقط میتوانم از خدایی که هم از آن من است و هم از آن تو ، صبوریمان را برای این دوران نه چندان مدید خواستار باشم !
«یا ارحم الراحمین ! این کبوترانت را بیش از پیش به رحمتت امیدوار کن !»
به امید تو !